پیشتر بهمناسبت پرسیدهبودم چرا فاجعهی حملهی مغول بهایران، از همان کارکردی در تاریخ ایران برخوردار نشد که زمینلرزهی لیسبون در تاریخ اروپا دارد؟ اکنون و، بهبهانهی کرونا، میتوان بهاین پرسش پرداخت.
زمینلرزهی لیسبون یکی از شدیدترین بلایایی بود که اروپا در تاریخ خود آن را تجربه کرد: این زمینلرزه در میانهی سدهی هجدهم و در تعطیلی «روز همهی مقدسان» ـــ جشنی که کلیسای کاتولیک در یکم نوامبر در گرامیداشت همهی مقدسان شناختهشده و شناختهنشده و برای احترام بهدرگذشتگان برگزار میکند ـــ بهوقوع پیوست، و موجب شد پایتخت پرتغال عملاً ویران، و یکسوم جمعیت این کشور از میان برود. نزدیک به۸۵ درصد اهالی لیسبون جانشان را در این زمینلرزه و سونامی و آتشسوزی بعدش از دست دادند.
تقارن این فاجعه با جشنی مذهبی، بر پیشزمینهی منازعات گستردهی سدههای پیش میان کاتولیکها و پروتستانها و، از همه مهمتر، نوزاییای که اروپا همچنان داشت تجربه میکرد، سبب شد «روشنفکر»ان، که منادیان عقل مستقلِ خودبنیاد بودند، نگاهی بروندینی بهمسئلهی شر در پیش بگیرند، و بپرسند خدای عادل مهربان چگونه رضایت میدهد چنین بلایی نازل شود؛ آن هم در میانهی جشنی دینی؟ در زوال روزافزون قدرت دنیوی کلیسای کاتولیک در نزاع با پروتستانها، این فاجعه و پرسشی که متعاقباً برانگیخت، بهمرزی میان سنت و مدرنیته بدل شد.
از زمینلرزهی لیسبون بهبعد است که جستوجوی تبیین علمی ـ تجربی برای رویدادها تبدیل بهرویّهی غالبی شد که هماکنون نیز از تفوقی کامل، حتا در میان غلیظترین معتقدان بهادیان، برخوردار است؛ تا پیش از آن، بشر در همهی پدیدهها دست خدا را میدید، و این مدرنیته بود که درهای معنویت را بست، تا بعداً نیچهای از راه برسد و، صراحتاً، مرگ خدا را اعلام کند. این زمینلرزهی لیسبون بود که به«دانم که ندانم» سقراط حیاتی تازه بخشید؛ تا پیش از آن، با وجود دین، منطقاً هیچ «نمیدانمی» نمیتوانست وجود داشتهباشد.
من پرسیدهبودم چرا حملهی مغول همین اثر را در فرهنگ ایران بر جای نگذاشت؟ پاسخ این است که ما در آستانهی حملهی مغول در حدود نقطهی اوج عصر زرین فرهنگمان بودیم، که سرشته و آکنده از عقلانیتی تاریخی در مواجهه با رویدادها، بهویژه در عرصهی حکمرانی، بود؛ با حملهی مغول است که در نتیجهی وحشیانهترین کُشتار تاریخ ایران، دورهی طولانی از عُسرت آغاز میشود، و داروندار اندیشهی ایرانی بهعرفانی میرود که با فاصلهگرفتن هرچه بیشتر از واقعیت، هر روز مبتذلتر شد، تا اینکه عملاً اثری از آثار این اندیشه باقی نماند، و در آستانهی مشروطه، با اندیشهای سراسر نوین آشنا شدیم، که جمود سنت در هضم آن ناتوان بود، و هنوز که هنوز است، نتوانستهایم سنتی نو بر پایهی آن برسازیم.
در مقابل، اروپای عصر زمینلرزهی لیسبون، در آستانهی زمانهی روشنگری ایستادهبود؛ زمانهای که دیر یا زود متولد میشد، و این زمینلرزه تنها کاتالیزگری بود که شاید این تولد را بهجلو انداخت: از همین رو، سال ۱۷۵۵ میلادی را میتوان نقطهی آغاز سیطرهی روشنگری، تفوق عقل مستقل، و رواج عقلانیت در جامعه و، همزمان، سپیدهدم تاریخ عُرفی (=سکولار) شدن حکمرانی در اروپا و، بعداً، اصدار آن بهبیشتر نقاط عالَم قلمداد کرد. سال صفر تاریخ مدرنیته، سال ۱۷۵۵ تاریخ میلادیست.
سال ۱۳۹۸ سال خوبی برای ایران نبود: مجموعهای از بلایای طبیعی، در کنار فجایعی انسانی، با همهگیری ویروسی همراه شد، که بهصغیر و کبیر، پولدار و بیپول، مسئول و نامسئول، مدیر و کارمند، رحم نمیکند؛ در این میان، بیتدبیری دولت نقش اصلی را در این فجایع داشت ـــ روشنترین قرینهی بیکفایتی عمومی در عرصهی حکمرانی، صادرات این ویروس بهمجموعهای از کشورهای دنیاست. فارغ از نقد مجموعهی دستگاه ی در مدیریت معضلاتی که بر سرمان آوار شدند، بهنظر میرسد اتفاق دیگری نیز در حال رخدادن است، که اهمیت آن کمتر از آنچه گفتم نیست.
ظاهراً کرونا در قم کشف و شایع شدهاست؛ مرکز جریان اصلی تشیع در ایران، که پایگاه مستحکم جمهوریاسلامی نیز بهشمار میرود. با رواج این ویروس در کشور، تقریباً تمام گردهمآییهای دینی و غیردین در کشور، بنا بهمنطق روشن جلوگیری از رواج بیشتر ویروسی که گویا درمان مشخصی هم ندارد، محدود شدند؛ با این حال، قم از وضعیتی استثنایی برخوردار شد: نهتنها اقدامات محدودکنندهی زیارت حرم حضرت معصومه کأنلمیکن شدند، تنها شهری که امروز نمازجمعه در آن برگزار میشود، همین شهر است. واضح است که این اقدامات سبب میشود کرونا هرچه بیشتر قربانی بگیرد، ولی مخالفان اقدامات تحدیدی، گرچه از صحت این گزاره مطلعاند، جور دیگری بِدان مینگرند.
با وقوع زنجیرهای از علتها، اکنون مذهبِ مخالفان محدودسازی اَعمال مذهبی جمعی، رویاروی علم تجربی ایستادهاست: بدینمعنا که حامیان برگزاری این مراسم، مجموعهی باورها و نگرشهایشان را در تعارض با توصیههای علمی میبینند، و نمیتوانند بپذیرند که «دارالشفاء» هم میتواند آلوده بهویروس شود؛ برای همین هم بههر دستآویزی تمسک میجویند ـــ از اینکه روایات دینی بر یافتههای علمی ارجحیت دارند، تا اینکه نانوذرات نقرهی موجود در ضریح عاملی ضدویروسیست (اگر طلا باشد چطور؟). نکتهی مهم اینجاست که با رواج شبکههای اجتماعی، ناخواسته تصویری ضدعلمی از این مذهب بهعموم عرضه شدهاست، که حامیان آن وَقْعی هم بهحال عموم مردم نمینهند.
پیشتر نوشتهبودم که دین در عصر مدرن امتناع نظری دارد: تعین این گزاره اکنون بهوقوع پیوستهاست؛ آنجا که شماری از مؤمنان علناً با این معارضه مواجه شدهاند، و شمار بسیار بیشتری نیز در اندرونشان با این چالش دستوپنجه نرم میکنند، که: خدا چگونه اجازه میدهد مضجع مبارکی آلوده بهویروسی خطرناک شود؟ چگونه راضی میشود زائران و مجاوران و بَستنشینان حرم امن الٰهی بیمار شوند؟ همین پرسشها را مسیحیانی که آوار کلیسای لیسبون بر سرشان ریخت، و نجاتیافتگانی که با سونامی بهکام مرگ رفتند، از خود میپرسیدند؛ چنانکه بازماندگان از خود پرسیدند، و روایتگرانی هم پیدا شدند و قصهی مدرنیته را نوشتند.
دین انبانی از پاسخها بهاین پرسشها دارد؛ با این حال، این پاسخها در برخورد با «مسئلهی بقاء»، که اصلیترین سائق بشر است، چندان کارایی ندارند: آدمیزادِ در معرض کرونا نمیخواهد بداند خدا از طریق اسبابْ ارادهاش را جاری میکند، و اِبا دارد از اینکه خارق این علل باشد؛ او میخواهد از مهلکه نجات پیدا کند و زنده بماند، و میبیند که علم تجربی، بیآنکه ارجاعی بههیچ امر فراواقعی بدهد، با فرض بنیادین خطاپذیری و ابتناء بر «نمیدانم»، در تاریکی راه میگشاید، و با اتخاذ یکروشِ خُنثا، راه حلوفصل تمامی مسائل را بالأخره پیدا میکند.
و طبیعیست که آدمیان علم را برمیگزینند، و جالب اینجاست که اکنون ـــ بهدلایلی که بعداً بیشتر دربارهاش خواهمنوشت ـــ اوضاعمان، خصوصاً از بُعد ی، تا اندازهای شبیه بهاوضاعیست که زمینلرزهی لیسبون در آن بهوقوع پیوست، و ساخت یمان، بهمانند اروپای پیشامدرن، بر پایهی «ولایت مطلقه» ایستادهاست، که اتفاقاً هم در اینجا و هم در آنجا، اصلیترین عامل عُرفیسازی (سکولاریسم) یست؛ بدینترتیب، گمان میکنم با تحولی فوری در دینداری روبهرو شویم، که دین را بهجای واقعیاش بازگردانَد ـــ چنین تحولی میتواند پیشدرآمدی بر تحولاتی دیگر باشد، که شاید سپهر ی ایران را دگرگون سازد.
شاید آیندگان سال ۱۳۹۸ را معادل سال ۱۷۵۵ بدانند، و شیوع کرونا را با زمینلرزهی لیسبون همارز قلمداد کنند.
درباره این سایت