نخستین یادداشت این وبلاگ در سال جاری، درباره‌ی سیل ویران‌گری بود که چند استان کشور را درنوردیده‌بود؛ در آغاز آن نوشته، چنین اشاره کرده‌بودم:

درباره‌ی سیل فراوان نوشته‌اند؛ انواع خبرها و تحلیل‌ها، درباره‌ی علل بروز سیل و تعلل مسئولان و به‌جان هم افتادن این و آن درباره‌ی این‌که مقصر کی‌ست و چه باید کرد و چه نباید کرد و غیر ذالک، هر ثانیه منتشر می‌شود و چونان سیلی پُرشتاب می‌آید و می‌رود. واکنش‌های احساسی و هیجان‌زده البته طبیعی‌ست؛ آدمی‌ست و طبیعتاً می‌ترسد و به‌همه‌چیز چنگ می‌زند و مدام حرف می‌زند، ولی انتظاری که همه‌جا وجود دارد این است که با گذر از زمان فاجعه، به‌گذشته بنگریم و برای آینده درس بگیریم: انتظاری که برای ایرانِ امروز، فارغ از حکومتی که در آن بر سر کار است، تقریباً بی‌معناست.

نگران‌کننده این‌جاست که توصیف فوق را درباره‌ی هر بحرانی در ایران امروز می‌توان به‌کار برد: سیلی که آمده و لرستان را درگیر خود کرده‌است و، البته، ویروسی که شتابان به‌جان آدمیان افتاده‌است؛ ماهیت انسان و وضعیت مدیریت کشور و حکم‌رانی بر مملکت، در ایام بحران است که هویدا می‌شود، و این روزها خیلی چیزها عیان شده‌است ـــ اگرچه به‌علت همان قطع رابطه‌ی میان اندیشه و واقعیت در ایرانِ امروز، این موج که بگذرد، همه‌چیز دوباره پشت نقاب مناسبات اجتماعی پنهان خواهدشد؛ بی آن‌که چیزی عوض شود، یا کسی تصمیم بگیرد دست به‌تأملی جدی درباره‌ی اوضاع جاری کشور و چشم‌انداز آن بزند.

کرونا واقعیت شیوه‌ی حکومت‌داری‌مان را به‌ما نشان داده‌است؛ حُسن این بحران ویروسی، که هم‌زمان خوی منفعت‌طلب و سودجوی آدمی‌زاد را از پرده برون کرده‌است، و خصلت جنگی جامعه‌ی‌مان را به‌روشنی عیان ساخته‌است، که به‌بیان هابز در آن «جنگ همه با همه» را شاهد هستیم، این است که به‌علت هراس صحیح یا ناصحیحی که به‌دنبال آورده‌است، همه‌ی مناسبات نمایشی مردمان را دود کرده و به‌هوا فرستاده‌است: امروز اگر هر اتفاقی هم بیافتد، هیچ‌کس، حتا سرسخت‌ترین معترضان یا هواداران حکومت نیز، در اعتراض به‌حکومت یا هواداری از آن به‌خیابان نخواهدآمد؛ سهل است، کسی این را هم یادش نیست که، به‌قول مشهور در شبکه‌های اجتماعی، «چرا موشک دوم را زدند؟» ـــ همه می‌خواهیم زنده بمانیم.

دیروز که رفته‌بودم مایع شوینده‌ی لباس بخرم، دیدم قفسه‌های فروش‌گاه زنجیره‌ای نزدیک خانه‌ی‌مان تقریباً خالی‌ست: هرچه قابل نگه‌داری‌ست و می‌توان خورد، از کنسرو ماهی تُن، تا ماکارونی و حبوبات و غلات و نان و برنج، همه را از ترس قرنطینه‌ی تهران برده‌بودند؛ در این میان، حتا یک‌لحظه هم فکر نکرده‌بودند که قرنطینه‌ی شهری به‌بزرگی تهران چنان توان و ظرفیت لجستیکی می‌خواهد که بعید است حکومتی که حتا از توزیع بهینه‌ی ماسک و ضدعفونی‌کننده ناتوان است، بتواند از عهده‌ی آن برآید: هنوز که بنا بر آمارهای رسمی چیزی نشده، شماری از مقامات هم مبتلاء شده‌اند، ما معمولی‌ها به‌کنار.

روشن است که شمار مبتلایان بسیار فراتر از این‌هاست: وقتی هرکه از ایران به‌کشورهای دیگر، از کویت تا بحرین و، حتا، کانادا، سفر کرده آن کشورها را هم آلوده کرده‌است، و نرخ مرگ‌ومیر ناشی از این ویروس فقط در ایران با میانگین جهانی متفاوت است، یعنی تعداد مبتلایان چیزی نیست که اعلام می‌شود (یک‌گمانه‌زنی آماری ظاهراً معتبر شمار مبتلایان را در بهترین حالت ۳۷۷۰ نفر، در بدترین حالت ۵۳۴۷۰ نفر و، احتمالاً، حدود ۱۸۳۰۰ نفر برآورد کرده‌است). برخلاف تصور مرسوم، که این موضوع را ناشی از مخفی‌کاری نهادینه در ساخت قدرت ی کشور می‌دانند، من فکر می‌کنم این موضوع نه ناشی از پنهان‌کاری برای مثلاً افزایش مشارکت در انتخابات یا حضور مردم در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن، که ناشی از بی‌تدبیری و ندانم‌کاری بود.

مطابق روش معهود نظام برای برخورد با بحران‌ها، که تا کارد به‌استخوان نرسیده آن را جدی نمی‌گیرد، و به‌واسطه‌ی معضلات ی‌ای که در عرصه‌ی بین‌الملل با آن پنجه‌درپنجه‌ایم، دچار خطای محاسباتی می‌شود که موضوع جدی نیست و صرفاً جوسازی رسانه‌های خارجی‌ست، این‌بار هم به‌نظر می‌رسد تحلیل‌هایی که به‌کرونا با نگاه توطئه می‌نگریستند غلبه یافتند، و مانع از اقدام به‌موقع شدند ـــ این همان تُف‌مالی تاریخی عصر عُسرت است، که ربط میان نظر و عمل را سوزانده‌است. دولت این ویروس را جدی نگرفت؛ با چین مماشات کرد، و شد اینی که می‌بینیم: تنها زمانی خبر کرونا علنی شد، که دیگر نمی‌شد آن را به‌این‌سو و آن‌سو حوالت داد، و شمار مرگ‌ومیر ناشی از آن غیر قابل چشم‌پوشی شده‌بود؛ ضمن این‌که بحران به‌قدری جدی شده‌بود که به‌بیت برخی مراجع، مجلس شورای اسلامی، و برخی مقامات دولت هم رسیده‌بود.

طبیعی‌ست که در وضعیت بحرانی شاهد بروز مناسبات جنگی در جامعه باشیم: همه می‌خواهند از مهلکه جان به‌در ببرند؛ مشکل جامعه‌ی امروز ایران این است که در غیاب سیل و کرونا و زمین‌لرزه و غیرذالک هم، مردمانش با یک‌دیگر سر جنگ دارند ـــ همه از تجربه‌ی مشابهی در این زمینه برخورداریم، که تا کم‌ترین تکانه‌ای به‌مان وارد می‌شود، فوراً در وضعیت دفاعی قرار می‌گیریم، و قصد دفاع و مبارزه می‌کنیم. در واقع، در نوعی بی‌هنجاری سرگردان هستیم، که ویژگی جوامعی‌ست که در حال تجربه‌ی تحولات مدرن با سرعتی دیوانه‌کننده‌اند: برخلاف غرب، که مهد مدرنیته بوده‌است، و سیر تاریخی آن را در دست‌کم سه سده ساخته‌است، ما در شرایطی زندگی می‌کنیم که تمامی تحولات را باید در کسری از روز تجربه کنیم، و با بمباران خبر، تصویر، ویدیو، هرچه داریم و نداریم فراموش کنیم. ما مبتلا به‌نِسیان شده‌ایم؛ حد نهایی ظرف حافظه‌ی‌مان یک‌روز است: روشن است که در چنین وضعیتی، اساساً امکان شکل‌گیری هنجار وجود ندارد و، صرفاً، باید زنده بمانیم، و اگر پول داشتیم، خوش باشیم؛ نه این‌که به‌تأملاتی بپردازیم که نیازمند وقت و ملاحظه‌اند.

این بحران را هم از سر می‌گذرانیم؛ ولی چالش عمیقی که پیش روی تمدن ماست، و این حیات جامعه در وضعیت جنگی دائمی را رقم زده‌است، نیازمند چاره‌جویی جدی‌ست: با این حال، همه چنان درگیری زنده‌مانی هستیم، و می‌خواهیم خودمان را از مهلکه نجات دهیم، که بعید است دست به‌اقدامی جدی بزنیم. چشم‌انداز روشن نیست، و تاریکی اصلاً مربوط به‌این نیست که چه‌حکومتی در ایران بر سر کار باشد، بلکه راجع به‌این است که اساساً ایرانی در کار باشد یا خیر.

این نگران‌کننده است.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

امام جواد(ع) امنیت برای شما وب بلاگ طوطی برزیلی ... عاشقتم خدا ... عرقیات گیاهی حفاظ شاخ گوزنی بازرگانی آرش شهر طراحی سفارش انواع طراحی آذران فضانما|مبلمان اداري|پانل پي وي سي|سقف کاذب و ديوارپوش پي و